شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
(دکتر مهدی حمیدی شیرازی)
آهنگ مرگ قو ...
با صدای علیرضا قربانی
با صدای حبیب محبیان
با صدای علی منتظری
با صدای جوره بیک مرادوف
با صدای عباس مهرپویا
A certain rich man bought in the market a Goose and a Swan. He fed the one for his table,
and kept the other for the sake of its song. When the time came for killing the Goose,
the cook went to take him at night, when it was dark,
and he was not able to distinguish one bird from the other, and he caught the Swan instead of the Goose.
The Swan, threatened with death, burst forth into song, and thus made himself known by his voice,
and preserved his life by his melody.
(Aesop's Fables)
مرد ثروتمندی، از بازار، غازی و قویی خرید. یکی را برای پرور شدن، غذا میداد و دیگری را برای آوازش
وقتی زمان کشتن غاز رسید، آشپز دست به کار شد و شبی به سراغ غاز رفت و در تاریکی قو را از غاز تشخیص نداد و به اشتباه قو را گرفت
قو، که مرگ را نزدیک دید، شروع به سردادن آواز کرد. آواز صاحبش را به آشپز شناساند و جان او را حفظ کرد
حکایات اِسُپُس (ازوپ)٬
به خشم از ملک بندهای سربتافت
بفرمود جستن کسش در نیافت
چو بازآمد از راه خشم و ستیز
به شمشیر زن گفت خونش بریز
به خون تشنه جلاد نامهربان
برون کرد دشنه چو تشنه زبان
شنیدم که گفت از دل تنگ ریش
خدایا بحل کردمش خون خویش
که پیوسته در نعمت و ناز و نام
در اقبال او بودهام دوستکام
مبادا که فردا به خون منش
بگیرند و خرم شود دشمنش
ملک را چو گفت وی آمد به گوش
دگر دیگ خشمش نیاورد جوش
بسی بر سرش داد و بر دیده بوس
خداوند رایت شد و طبل و کوس
به رفق از چنان سهمگن جایگاه
رسانید دهرش بدان پایگاه
غرض زین حدیث آن که گفتار نرم
چو آب است بر آتش مرد گرم
تواضع کن ای دوست با خصم تند
که نرمی کند تیغ برنده کند
نبینی که در معرض تیغ و تیر
بپوشند خفتان صد تو حریر
(بوستان سعدی)
میشه گفت اولین اشاره به این خیال، در داستان بالا از اسپس، صورت گرفته که قو زمانی آواز میخونه که در شرف مرگ باشه
آواز قو، امروزه به آخرین اثر خلاقانه و تأثیرگذار یه شخص گفته میشه
قوی گنگ هم که یکی از گونههای مختلف این پرندهست بر اساس همین تفکر نامگذاری شده
ولی من در جایی ندیدم که اشاره شده باشه این پرندهی زیبا، هنگام مرگ به همون جایی که عاشقی کرده برمیگرده
و شاید به دلیل خصوصیات رفتاری قو بوده باشه که در شعر به این موضوع اشاره شده اگر چه در شعر واقعیت زیاد مهم نیست!٬
قوها، پرندههایی هستند که به صورت تکهمسری زندگی میکنن که این زندگی عاشقانشون میتونه تا پایان عمر ادامه پیدا کنه
و بیخود نیست که نماد عشق و عاشقی و وفادارین
همه قوآ ام سفید نیستن ...!٬
مجموعه ای از نگارههای زیبای این پرنده زیبا
دریافت (تقریبا) مستقیم از سایت مدیافایر (در یک فایل زیپ!!)٬
قو قو! قو قو! ٬،٬،٬،٬