یـٰأَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا لِلَّـهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم
وَاعلَموا أَنَّ اللَّـهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وَقَلبِهِ
وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحشَرونَ

O ye who believe! give your response to Allah and His Messenger
when He calleth you to that which will give you life
and know that Allah cometh in between a man and his heart
and that it is He to Whom ye shall (all) be gathered.

ای اهل ایمان، دعوت خدا و رسول را اجابت کنید هنگامی که شما را به حیات ابدی فرا‌می‌خواند
و بدانید که خدا بین آدمی و قلب او حایل می‌شود
و شما همگی به سوی او محشور خواهید شد

leaf

   ■ شگفت آیتی است از نور زیبایی و درخش زندگی و فروغ حکمت که هزار الماس کوه نور در پیش آن رنگ می‌بازد
چه سعادتی است دعوت شدن به حیات نو و چه وجد و مستی است در شراب خطاب
و احساس قرب با جان جهان که از جان به ما نزدیک‌تر است

لذت تخصیص تو وقت خطاب

آن کند که ناید از صد خم شراب

(مثنوی)

در این آیه سه گوهر یگانه از زندگی، عشق و امید به ما هدیه می‌دهند:
یکی آنکه دعوت رسول دعوت از مرگ به زندگی است، بدین معنی که ایمان حیات تازه‌ای است
برای آنان که دعوت رسول را اجابت می‌کنند و کدام کس باشد که نخواهد زنده شود و روح و روان تازه‌ای یابد؟

یعنی از ساحت خور و خواب و خشم و شهوت که مرتبه حیوانی است به ساحت زیبایی و دانایی و نیکویی در آید که مقام آدمیت است.

دوم این که می‌فرماید خداوند بین آدمی و قلب او حایل می‌شود
و این تعبیر دیگری است از این که خداوند از نفْسِ ما به ما نزدیک‌تر است
زیرا آنکه نزدیک‌تر است می‌تواند میان ما و چیز دیگر حایل شود و آدمی اگر بخواهد از نفسِ خود بگریزد و از بلای او در امان بماند
هیچ کس نمی‌تواند بین او و خودش حایل شود مگر خداوند.

■ خانم آن برونته نویسنده و شاعر قرن ۱۹ انگلیس و خواهر کوچک‌ترِ خانم امیلی برونته
در قطعه‌شعری ضمن شکایت از نفسِ خویش که یک دم او را آسوده نمی‌گذارد، روی در پرودگار می‌کند و می‌گوید
من از دست نفس به کجا بگریزم مگر در تو که از من به من نزدیک‌تری و می‌توانی بین من و نفس من حجاب و حایل شوی.

■ نکته لطیف دیگری که در حایل شدن خداوند میان آدمی و قلب او نهفته، این است که
آدمی پیش از آنکه نفس خود را بیند، اول پروردگار خویش را خواهد دید که بین او و قلبش ایستاده است.
پس به مصداق آیه (هو الاول) (حدید:۳) نخستین ادراک ما از هستی ادراک خداست که اول است در هر مقام
چنان که بزرگی را پرسیدند که خدا را اگر دیدنی است چگونه تواند دید؟
گفت: چشم بر هم نِه و آنگه باز کن، آنچه اول خواهی دید خداست.

برهان فلسفی بحث این است که خداوند وجود است و غیر او همه ماهیات و ممکنات و تعینات‌ اند
و وجود بر همه‌ی ماهیات تقدم بالعلّیّه و تقدم بالذات و تقدم بالشرف دارد
چنان که آب بر همه‌ی موج‌ها و کف‌ها و حباب‌ ها.

و گوهر سوم مژده‌ای است از اینکه ما زمانی نزد پروردگار خود باز خواهیم گشت و همگی با او جمع خواهیم شد
و آدمی باید متذکر آن روز باشد و خود را برای ورود به آن ضیافت بزرگ آماده کند
که با کدام چهره و کدام اوصاف و کدام لباس و کدام جاذبه و امتیاز می‌خواهد در آن مهمانی شرکت کند و شرمنده نباشد.

■ محیی‌الدین در نامه‌ی عاشقانه‌ای که از زبان خداوند به آدمیان نوشته
نزدیکی و حضور خدا را در هر گوشه و کنار با احساسی لطیف پیش چشم آورده است.

tulips

‘My God! O let me call Thee mine!

Weak, wretched sinner though I be,

My trembling soul would fain be Thine;

My feeble faith still clings to Thee.

Not only for the Past I grieve,

The Future fills me with dismay;

Unless Thou hasten to relieve,

Thy suppliant is a castaway.

 

I cannot say my faith is strong,

I dare not hope my love is great;

But strength and love to Thee belong;

Oh, do not leave me desolate!

 

I know I owe my all to Thee;

Oh, TAKE the heart I cannot give!

Do Thou my strength--my Saviour be,

And MAKE me to Thy glory live.

(Anne  Brontë)


شعرِ آوُرده شده از آن برونته که منظور دکتر نبوده، ولی چون هر چی گشتم پیداش نکردم، گفتم حداقل دست خالی برنگردم

د‌ر مورد نامه محیی‌الدینم به نتیجه‌ای نرسیدم


هُوَ الأَوَّلُ وَالـٔاخِرُ وَالظّـٰهِرُ وَالباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَىءٍ عَلیمٌ